Resistance of Iran
Translate
Thursday, June 28, 2018
Tuesday, June 19, 2018
Saturday, June 16, 2018
آزادسازی فرودگاه استراتژیکی حدیده یمن
به گزارش العربیه ارتش ملی یمن روز شنبه ۲۶خرداد۹۷ اعلام کرد فرودگاه بینالمللی حدیده را آزاد کرده است. نیروهای ارتش که توسط رزمندگان مقاومت و ائتلاف عربی برای حمایت از دولت قانونی در یمن پشتیبانی میشوند فرودگاه بینالمللی حدیده را از کنترل شبهنظامیان حوثی خارج کردند. همزمان تیم های مهندسی رزمی شروع به پاکسازی فرودگاه و اطراف آن از مینها و بستههای انفجاری کاشته شده توسط شبهنظامیان حوثی کردند.
از بامداد روز چهارشنبه، ۲۳خرداد (۱۳ژوئن)، واحدهای زمینی ارتش یمن بهمنظور بیرون راندن شبهنظامیان حوثی تحت حمایت ایران از بندر حدیده که شبهنظامیان حوثی از آن برای قاچاق سلاح و مهمات رژیم ایران استفاده میکردند در نزدیکی آن تجمع کردند. همزمان هواپیماها و کشتیهای جنگی ائتلاف عربی مواضع و استحکامات حوثیها در این بندر را زیر آتش سنگین گرفتند. با شروع عملیات آزادسازی حدیده نیروهای مقاومت و ائتلاف عربی به مدت سه روز مواضع شبهنظامیان حوثی را زیر آتش خود قرار دادند و روزانه حلقه محاصره را بر آنها تنگتر کردند.
در این عملیات هواپیماهای ائتلاف عربی استحکامات و ماشینآلات نظامی حوثیها را نیز هدف قرار داده منهدم کردند. همچنین نیروها و تجهیزات نظامی تقویتی که از استان اب در مرکز یمن برای آنها ارسال شده بود نیز منهدم و دهها تن از شبهنظامیان کشته شدند.
این پیروزی بعد از آن صورت گرفت که جمعه شب گذشته نیروهای ارتش ملی به دروازههای فرودگاه حدیده رسیدند و شبهنظامیان حوثی را زیر آتش قرار داده مواضع آنها را به محاصره خود درآوردند.
پس از ورود یکانهای رزمی به فرودگاه حدیده تیم های مهندسی رزمی شرکت کننده در عملیات مجموعهای از مینها و بستههای انفجاری ساخت ایران را که شبهنظامیان حوثی بهعنوان دیواره دفاعی در فرودگاه کاشته بودند را پاکسازی کردند.
شبهنظامیان حوثی پیش از این عملیات بهخاطر جلوگیری از فرار عناصرشان از جبهههای جنگ در حدیده در اطراف شهرستان دریهمی نقاط ایست و بازرسی ایجاد کرده بودند تا آنها را دستگیر کنند ولی این تلاش آنها نیز به نتیجه نرسید و این ضربه مهلک را دریافت کردند.
Wednesday, June 6, 2018
در قیام دیماه، شکست بنیادگرایی اسلامی مهر شد؛ قیامکنندگان با حمله به بسیاری مظاهر حاکمیت مذهبی گفتند و نشان دادند که دین اجباری و اجبار دینی نمیخواهند.
در قیام دیماه، شکست بنیادگرایی اسلامی مهر شد؛ قیامکنندگان با حمله به بسیاری مظاهر حاکمیت مذهبی گفتند و نشان دادند که دین اجباری و اجبار دینی نمیخواهند.
Saturday, May 5, 2018
کانونهای شورشی-شعارنویسی در شهرهای میهن-اردیبهشت97+فیلم
کانونهای شورشی-شعارنویسی در شهرهای میهن-اردیبهشت97+فیلم
- 1397/02/15
کانونهای شورشی-شعارنویسی در شهرهای میهن-اردیبهشت97
کانونهای شورشی
فیلترینگ تلگرام، از کدام سوی؟
فیلترینگ تلگرام، از کدام سوی؟
فیلترینگ تلگرام ...
روز گذشته (۱۴اردیبهشت) آخوند روحانی در صفحه اینستاگرامی خود بصورت متناقضی نوشت: « تاکنون هیچ شبکه اجتماعی و یا پیامرسان توسط این دولت مسدود نشده و نخواهد شد. » و تاکید کرد «فیلتر و مسدودسازی اخیر تلگرام نیز نه توسط دولت اجرا شده و نه مورد تأیید دولت است».
با خواندن سطور فوق هر ایرانی به این فکر میکند که پس از دسترس خارج شدن تلگرام بعهده کیست؟ چه کسی تلگرام را فیلتر کرده است؟
اما آخوند شیاد حسن روحانی برای پاسخ به این سئوال مینویسد:«برای مسدودسازی پیامرسان مذکور در تاریخ ۱۰اردیبهشت۹۷حکم قضایی صادر و به همه اپراتورهای موبایل و ارائهدهندگان خدمات اینترنتی ابلاغ کردند تا آنها رأساً اقدام به اختلال در ارتباط نمایند».
اگر در سطور فوق دقت کنیم متوجه میشویم که آخوند روحانی مشغول جنگ قدرت با باند رقیب است و با حمله به آخوند لاریجانی میخواهد باند خودش را از این اقدام سرکوبگرانه تبرئه کند.
آخوند روحانی بصورت غیرمستقیم به خامنه ای نیز حمله کرده و مینویسد: «گر در عالیترین سطح نظام، تصمیمی برای محدود کردن یا مسدودسازی ارتباطات مردم گرفته شده است، باید صاحبان واقعی این کشور که مردم هستند در جریان امور قرار بگیرند».
بنا به گزارش رسانه های حکومتی در جریان قیام دی ماه نیز فیلتر تلگرام بدستور رئیس شورای عالی امنیت رژیم یعنی همین آخوند حسن روحانی صورت گرفته بود.
سیده حمیده زرآبادی عضو مجلس ارتجاع در تاریخ ۲۶اسفند ماه ۹۶گفت: «بنابر اطلاعات موثقی که از وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات دارم، فیلترینگ دائم تلگرام در سال آینده به تصویب شورایعالی فضای مجازی رسیده و این اظهارات بهنوعی زمینهسازی برای انجام این تصمیم در افکار عمومی است».
همچنین در تاریخ ۲۷اسفند ماه ۹۷ابوالحسن فیروزآبادی، رئیس شورای عالی فضای مجازی، میگوید: «از آنجا که پیامرسان تلگرام به تعهداتش در قبال فیلتر کردن کانالهای مروج خشونت عمل نکرده، بحث بستن این پیامرسان مطرح است».
سطور فوق نشان میدهد، وضعیت شکننده نظام هر دو جناح رژیم را وادار به فیلتر تلگرام کرده است و جناح های رژیم برای بقای خود چنین سیاست سرکوبگرانه ای را در پیش گرفته اند.
طبیعی است حدود ۴۰میلیون کاربر با استفاده از انواع فیلترشکن ها در این نبرد ارتباطی همچنان به استفاده از این پیام رسان ادامه میدهند. اگر به آمار مندرج در صفحه الکسا مراجعه کنید، میبینیم که کشور ایران با حدود ۲۴درصد همچنان پرمراجعه ترین کشور به تلگرام است. (شکل زیر)
بنابراین باید که به تلاش برای درهم شکستن دیوارهای سانسور و خفقان ادامه دهیم.
گفتگوی کوتاه با برادر مجاهد ابوالقاسم رضایی در مورد مجاهد صدیق مرضیه رضایی
گفتگوی کوتاه با برادر مجاهد ابوالقاسم رضایی در مورد مجاهد صدیق مرضیه رضایی
ابوالقاسم رضایی
سوال: برادر ابوالقاسم رضایی با سلام و تسلیت به شما بهخاطر درگذشت خواهرتان، مجاهد صدیق و پایدار مرضیه رضایی از شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران، مرضیه ستاره دیگری از شهدای مجاهد خلق در خانواده شماست. میخواستم از رابطه مرضیه با سایر شهدای خانواده شما و تاثیری که پذیرفته بودند برایمان بگویید.
ابوالقاسم رضایی: من مقدمتا میخواستم فقدان خواهر نازنینم را به خواهر مریم و برادر مسعود و همه مجاهدین تسلیت بگویم. همین جا از همه خواهران و برادران مجاهدم که در عین اندوهی که داشتند حرفهایشان تسلیبخش من و مادر مرحمت و عزیز و همه خانواده ما بود بسیار تشکر کنم و بگویم که ممنون و سپاسگزارهمگیشان هستم. همچنین لازم میدانم از همه دوستانم در خانواده مقاومت چه در داخل ایران چه در کشورهاکه پیام تسلیت فرستادند، صمیمانه تشکر کنم . من مرضیه را خیلی دوست داشتم و نزدم عزیز بود، علاوه بر اینکه یک فرمانده دلیر ارتش آزادیبخش بود که در نبردهای مختلف درخشیده بود، فرازهای دیگر زندگیاش باعث شده که همواره به داشتن چنین خواهری افتخار کنم. بهخصوص بهخاطر دوران پایداری در اشرف و لیبرتی که قهرمانیهای زیادی از او شنیده بودم و واقعاً در اشرف و لیبرتی یکی از سمبلهای ایستادگی با عالیترین روحیه بود. او در همه پهنههای نبرد پیشتاز بود. و هر چه بود عزم جزمتر برای رزم بیشتر علیه آخوندها بود و واقعاً روحیه سرشار و مجاهدی او بسیار چشمگیر بود. روزی در دوران بیماریاش با هم صحبت میکردیم و به او گفتم که خواهران و برادران شهیدمان هر کدام در حیطهای امتحان پس دادند و شاخص شدند. ولی سختترین میدان نصیب تو شد که خیلی از میدانهای رزم را پشت سر گذاشتی. او کاملا به وظیفهای که در میدان مبارزه با بیماری جانسوز سرطان بر عهدهاش بود اشراف داشت و مبارزه در این میدان را برای خود یک تعهد مجاهدی میدانست. مقاومت جانانهاش در ابتلاء سختی که داشت مرا به یاد مجاهد صدیق برادر عزیزمان قاسم میانداخت. من که شاهد آب شدن تدریجی او و سختتر شدن بیماری او بودم و قطع امید پزشکان را میدانستم خیلی برایم مشکل بود که شاهد دردهای او باشم وکاری نتوانم بکنم و همواره خودم را با آیه: «و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشرالصابرین، الذین اذا اصابتهممصیبته قالوا انا لله وانا الیه راجعون» تسکین میدادم و بیماری این خواهر نازنین را برای خودم ابتلاء میدانستم.
اوهم بالای سر خود آیاتی از سوره شعرا را نوشته بود که بسیار پرمعنی بود (آیات ۷۸تا۸۴) «الذی خلقنی فهو یهدین، والذی هو یطعمنی ویسقین، واذا مرضت فهو یشفین، والذی یمیتنی ثم یحیین.... ».
هفتههای آخر بدون اینکه تصریح کند برنامهریزی رفتن و پرکشیدنش را میکرد. با وجود درد جانکاهی که داشت به بیمارستانی که او را معالجه میکردند رفت و برای همه پزشکان و پرستاران هدیه و شیرینی برد. همه هدایایی که طی مدت بیماری برایش آورده بودند را هفته پیش جمع کرد و به بخش کودکان سرطانی بیمارستان مادر ترزا برد و به آنها بخشید. و آخرین توان و جرعه حیاتش را هم گذاشت که به اشرف 3بیاید و از همینجا به سمت جاودانگی پرکشید و رفت.
شما از رابطه مهین با سایر شهدای خانواده سؤال کردید، ببینید مهین متولد سال 1347بود یعنی زمانی که احمد شهید شد 3ساله و در زمان شهادت مهدی 4ساله بود. بنابراین او از نسل جدید مجاهدین بود، نسل میلیشیا که از طریق زندگینامههای شهدای سازمان و آنچه در صحنه عمل از راه و رسم و ارزشهای مجاهدین میدید با سازمان آشنا شد و راه مجاهدین را برگزید. به عبارت دیگر او مانند سایر جوانان و نوجوانان مجاهدی که بهدنبال انقلاب ضدسلطنتی به صفوف مجاهدین پیوستند، محصول ایدئولوژی و فرهنگ انقلابی مجاهدین بود که برادر مسعود بهعنوان معلم بزرگ این نسل پرچم آن را برافراشت و البته در مداری بالاتر پرورش یافته خواهر مریم بود.
همچنانکه احمد و رضا و مهدی محصول ایدئولوژی اسلام انقلابی حنیف کبیر بودند، مرضیه (مهین) عزیزم نیز محصول اندیشه پاک و رهای مسعود و مریم بود که ادامه دهنده همان آرمان انقلابی بودند.
البته باید بگویم که مهین بیش از هر کس تحت تاثیر دو خواهر شهیدش قرار داشت. یعنی آذر شهید عاشورای مجاهدین در ۱۹بهمن ۱۳۶۰ و مهین که در عملیات فروغ جاویدان در سال ۶۷ بهشهادت رسید. ویژگیهای انقلابی و انسانی والای این دو شهید مجاهد تاثیر بسیاری در شکلگیری شخصیت انقلابی مرضیه داشت.
سوال: درخواست دارم مختصری هم از ویژگیهای انقلابی خواهرمان مرضیه برایمان بگویید.
ابوالقاسم رضایی: من سعادت نداشتم که در دوران 14ساله پایداری پرشکوه کنار او باشم ولی خواهران و برادرانی که با او بودند تأکید میکنند که همیشه شجاع و بی باک و ریسک پذیر در صف مقدم در این پایداری حضور داشت. البته حتما میدانید که از فرماندهان ارتش آزادیبخش بود و در نبردهای چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت داشت. یکی از فرماندهانی که با او کار کرده بود به من میگفت همیشه در صحنههای سخت روحیه بالا و شاداب وی چشمگیر و مثال زدنی بود.
او همچنین داوطلبانه و با اصرار خودش در دو اعتصاب غذا یکی بعد از 6و7مرداد در اشرف و دیگری اعتصابغذای 108روزه بعد از قتلعام اشرف در 10شهریور 92 شرکت کرد.
ویژگی دیگری که زبانزد بسیاری از خواهران و برادران مجاهدش بود، درخشش او در صحنه نبرد ایدئولوژیک و پذیرش تعهد و مسئولیت بود. او در این زمینه هم پیشقدم بود.
سوال: از احمد (اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران) تا مرضیه. امتداد این مسیر را چگونه میبینید؟
ابوالقاسم رضایی: احمد و مرضیه (مهین) دو نسل متفاوت از مجاهدین را نمایندگی میکنند. بنظرم این خودش بهروشنی بیانگر مسیری است به سوی رهایی که سر بازایستادن ندارد و هر مکان و هر زمان محصولات خودش را بیرون میدهد که این مسیر را پر رهرو و رو به آینده به جلو میرانند.
مسیری که با بنیانگذار کبیر حنیفنژاد شروع شد و با رهبری مسعود و مریم رجوی تا به امروز استوار و پایدار بر سر آرمانهایش ایستاده است. آرمانی که در زمان شاه در خون شهدای بنیانگذار مجاهدین و اولین شهیدش احمد فریاد شد، و سمبلی مثل مهدی برای نسل جوان پیدا کرد و با شهدای دیگر مجاهد خلق راه انقلاب ضدسلطنتی را باز کرد و در دوران خمینی ضدبشر با فدیه و فدای بیش از 120هزار شهید در بالا بلندترین قله تاریخ این میهن پرچم مقاومت برای آزادی میهن را برافراشته نگاه داشته است. مرضیه هم محصول و تربیت شده همین مسیر بود. چنانچه همه شهدا و از جمله مهین و آذر که مرضیه بسیار از آنها تاثیر پذیرفت.
بنابراین این مسیری است تا پیروزی و مرضیه(مهین) هم در همین مسیر بزرگ شد، درخشید، جنگید و نهایتاً سر بر آرمان رهایی سایید.
Thursday, April 19, 2018
ساعتی قبل یک زن جوان با پرت کردن خود از روی پل هوایی نیروگاه آذرشهر اقدام به خودکشی کرد
ساعتی قبل یک زن جوان با پرت کردن خود از روی پل هوایی نیروگاه آذرشهر اقدام به خودکشی کرد
لقمه نانی به این سنگین رو هم ازشون دریغ کردن با بستن مرزها
لقمه نانی به این سنگین رو هم ازشون دریغ کردن با بستن مرزها
در صدف سی فروردین 1351
در صدف سی فروردین 1351
- جامعه و مبارزه
30 فروردین 1351- شهادت پیشتازان مجاهد خلق
در صدف سی فروردین
آیا قصهی دریا قصهی تکراری آمدن و برگشتن موجها است.
نه! آمدن و رفتن موجها تکرار نیست. برآمدن و فرورفتن خورشید هم تکرار نیست. قصه صدفها هم تکرار نیست. هر موجی، روزی و صدفی حکایت خود را دارد.
در صدف سی فروردین
دو حکایت از یک روز، حکایت دو صدف، سی فروردین 1351 و سی فروردین 1354
این دو صدف رو از دریا آوردیم... از دریای آبها نه!... از دریای روزها، از دریای تاریخ ایران
طالقانی: آنها گوهرهای درخشانی بودند.......
داستان جوونهای دهه چهله، دردانههای تاریخ ایران
اونها بهترینهای هر محله و دانشگاه و خانوادهای بودن... همونهایی که شاعر آشنایشان شاملو آرزوشون رو سروده
شاملو: ای کاش میتوانستم بر شانههای خود بنشانم این خلق پا به راه را روی حباب خاک بگردانم تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست.
آرزوشون برآوردن خورشید رهایی و برابری مردم بود،.
اونروزها همه مردم زیر حباب دیکتاتوریی که افتاده بود روی شهر... دنبال بدبختیهای خودشون بودن. کسب و کار و یه لقمه نون... یا بالاخره زندگی خودشون.
آخه شاه بود و ستمگری و نابرابری.
مجسمه
بر اسب خود در هوا میتاخت
وگرد خاک سم اسبش
ذرات خفقان بود
که بر سر جامعهٴ ما میریخت
تنها آن که به نارنجکش ایمان داشت
از مجسمه هراسی نداشت
اونا دنبال یه چیزهم دیگه بودن. شکستن دیوار ترس. میگفتن؛ هیبت دیکتاتور رو که بریزیم، مردم به میدونمیان. ما باید راه رو باز کنیم. اگر شده با خون تک تکمون.
اونا مجاهد بودند. همون نامی که امروز هم ممنوعترین کلامه.
-----------------------------
2-شهیدان سی فروردین 1351
محمود عسگری زاده،
محمود از شهر اراک، و خانواده کارگری، تلاش کرد به تهران بیاد و در مدرسه عالی بازرگانی درس بخونه، اومیگفت اقتصاد بهترین تجلی گاه عدالت اجتماعی است، در جامعهای که ثروتها درست و عادلانه توزیع نمیشود. خدا و انسانیت در آن حاکم نیست. برای تحقق همین آرمان یعنی حاکمیت انسانیت بود که به یارانش در سازمان مجاهدین پیوست. محمود در سال 1349وارد کادر مرکزی سازمان شد. شاید کارگران ماشینسازی تبریز درآن سالها خاطره جوانی پرجوش را بیاد بیاورند که دزدی کلان مدیران کارخانه را افشا و سر و صدای زیادیبهپاکرد. او توانسته بود فهرست نزدیک به 1300نفر از مأموران سرکوبگر ساواک (اطلاعاتیهای زمان شاه)را با نام و محل سکونت و جزییات ریز تهیه کند.
شهریور سال 50محمود دستگیر و بعد از 8ماه زندان و شکنجه در سی فروردین 1351به جوخه اعدام سپرده شد
چند سال بعد مادر محمود باز هم برای فرزندانش اشک ریخت.
علی باکری
علی به بهروز معروف بود. مهندس بود و اهل میاندوآب. در تمام سالهای تحصیل همیشه رتبه اول بود. دردانشگاه تهران رشته شیمی دانشکده فنی هم اول شده بود. استادیار دانشگاه صنعتی هم بود. علی باکریمیگفت دشواریها نه تنها دلیل سرخوردگی و یاس نیسنتد بلکه بسیار هم خوبند زیرا تنها سختیها و شرایط مشکل اند که یک عصیانگر انقلابی را آبدیده میکنند.یارانش به یاد دارند که علی در جلسات سازمانی بسیار منظم، شکیبا و سازنده بود. او را هم در اول شهریور 1350دستگیر و در سی فروردین اعدام کردند.
محمد بازرگانی
محمد هم دانشجوی مدرسه عالی بازرگانی بود، در ارومیه بدنیا آمده بود. جوانی پرتحرک و در هرکاری پیشقدم بود. هنگامی که جنبش کردستان در مبارزه علیه شاه در جریان بود تلاش کرده بود که به این جنبش بپیوندد اما وقتی خودش را به کردستان رساند متأسفانه جنبش کردستان موقتاِ شکست خورده بود. محمد در سال 1345به مجاهدین پیوست. در سال 49به فلسطین رفت و در مذاکرات مجاهدین با سازمان الفتح شرکت داشت. بعد از بازگشت به عضویت مرکزیت مجاهدین در آمد. محمد در شهریور 50بدست ساواک اسیر شد و شکنجههای سختی را تحمل کرد. و از خودش پایداری شگفتانگیزی نشان داد. در دادگاه نظامی نیز که او و یارانش را به اتهام توطئه محاکمه میکردند میخروشید که « توطئهگر واقعی ما هستیم یا اینها که ما را بهمحاکمهکشیدهاند..... هیچ توطئهیی موفق به فرونشاندن کامل شعلههای آزادیخواهی نشده است. تاریخ نشان میدهد که از کاوه آهنگر تا کارگران چیت سازی ری بر اثر ازدیاد هوشیاری سیاسی راه خود را بهتر شناخته و بسوی انقلاب پیش میروند ».
علی میهندوست
علی میهندوست قزوینی بود و در تهران تحصیل کرده بود. در سال 1345به مجاهدین و 4سال بعد به مرکزیت مجاهدین پیوست، دانشجوی سال آخر دانشکده فنی بود که دستگیر شد. او و ناصر صادق دوستای صمیمی بودن. او معتقد بود که؛ در ضمن عمل و همراه با کار جمعی است که جنبههای منفی و موانع مسیر مبارزه کنار گذاشته میشن. جمله شجاعانه او در دادگاه گویای روحیه و عزم او در انتخاب و ایمان به حقانیت راهش بود. او گفته بود:« اگر اسلحه داشتم همین حالا دادستان را بهخاطربیعدالتی هایش میکشتم »
ناصر صادق
ناصر درس خوانده دبیرستان مروی و فارغالتحصیل دانشکده فنی تهران بود. او همیشه در جنب و جوش و فعالیت بود. در دبیرستان انجمنی برای آموختن و تفکر تأسیس کرده بود. بینتیجه بودن مبارزات قانونی او را بر آن داشت که راهی دیگر پیدا کند.. او خیلی از مناطق ایران را با موتورسیکلت گشته و دردهای مردم را دیده بود. ناصر ورزشکاری شایسته و قهرمان ژیمناستیک دانشگاه بود. در سال 1344به مجاهدین پیوست. او مسئولیت شاخه سازمان در شیراز رو بهعهده داشت. در شیراز توانست رابطه نزدیکی با ایلات و عشایر فارس هم برقرار کند. ناصر در دادگاه نظامی با شهامت از آرمانهایش دفاع کرد و گفت: « ما از روزیکه آگاهانه قدم در این راه نهادیم دست از جان شسته و بازندگی مادی وداع کردیم. با اینحال ما چرا دفاع میکنیم؟ دفاع میکنیم تا روشن شود مجرم واقعی کیست؟ ما با مردم قهرمان خود که سالهاست در زیر ستم و دیکتاتوری بهسر میبرند سخن میگوئیم. آنها هستند که باید در مورد ما قضاوت کنند. »
-------------------------
3- دادگاه و دفاعیات
آن دادگاه نظامی یکی از معدود دادگاههایی بود که رژیم شاه آن را علنی برگزار کرد. چون شکنجه و دستگیری مجاهدین در خارج از ایران بازتاب زیادی پیدا کرده بود. سیاستمداران و روشنفکرهای آن زمان مثل ژرژ پمپیدو وسارتر و دیگران در جریان مبارزه و دستگیری و دادگاه مجاهدین بودند. دکتر کاظم رجوی همه رو برای نجات جان برادرش مسعود که از متهمان ردیف اول این دادگاه بود بسیج کرده بود. در آن دادگاه خانواده زندانیان و تعدادی خبرنگار داخلی و خارجی هم حضور داشتند. 4متهم ردیف اول دادگاه یعنی ناصر صادق محمد بازرگانیمسعود رجوی و علی میهندوست تمام اتهامات سایرین و مسئولیت کارهای سازمان را بهعهده گرفتند. اونا هیچکدام از فردخودشون دفاع نمیکردند. نه تنها همه اتهامات خودشون بلکه اتهامات هم پروندههایشان را همبهعهده میگرفتند. اونا دفاعیاتشون رو تقسیم کرده بودن. ناصر سابقه تاریخی جنبش و دفاع از مبارزات مردم روبهعهده داشت. علی میهندوست از ارزشها و ایدئولوژی مجاهدین دفاع میکرد. محمد بازرگانی موضوعات اقتصادی و آمادگی اجتماعی برای مبارزه و انقلاب رو میگفت. و مسعود رجوی درباره سیاست خارجی شاه وبرباددادن نفت ایران صحبت کرد. آن دفاعیات باهشیاری و تلاش خانوادههای مجاهدین از زندان خارج و در محیطهای دانشجویی و مبارزاتی تکثیر و پخش شد، این دفاعیات از مهمترین اسناد و ادبیات مبارزه زمان شاه بود که هنوز سرشار از تجربه و انگیزه و شور انقلابی است.
مسعود رجوی در آن دادگاه گفت: یکی از آثار مهم دوره رضا شاه یعنی شروع دوره دیکتاتوری، خشک شدن ریشه رجال واقعی و مؤمن و میهنپرست است. در جنگ داشتن سلاح مهم است ولی انسان مهمتر است. رژیم رجال کشور را یا جذب کرد یا عوض یا آنها را خرید و یا از کار برکنارشان کرد و یا کشت. من و دوستانم از فرزندان دکتر مصدق هستیم که به پول و مقام پشت پا زدهایم.
مسعود بهخاطر تلاشهای برادرش کاظم در آن دادگاه به حبس ابد محکوم شد. مسعود بعد از اعدام دوستانش نوشت:
« خود را آماده کرده بودم تا ناچیزترین سرمایه خود یعنی جانم را به انقلاب این خلق بزرگ ادا کنم… اما منافع دیکتاتوری حاکم مخصوصاً در خارج ایران مرا فعلاً از این سعادت جاویدان محروم کرده است… لیکن آنچه در این لحظات مهم است تجدید عهد با شهیدان بهخونخفته خلق است که در آخرین لحظات لبهای تبدارشان را بوسیده و صدای تپش قلبشان را که جز بهخاطر سعادت و آزادی خلق نتپیده است، شنیدهام و متفقاً سوگند خوردهایم تا پیروزی».
------------------------------
4-تپههای اوین 54
تپهای اینچنین میتونه یادآور تپه های اوین باشه. زندانی با درهای آهنی و سلولهای سرد و تاریک. زندانی پر از جوونایی که خواهان آزادی و عدالت اجتماعی بودن. اغلب از فداییان و مجاهدین.
توی این چهل و چند سال شاه و شیخ، تپههای اوین رگبارها و شکنجههایی شنیدن که شهر نشنیده.
اونچه اون روز سحر سی فروردین 54توی تپه گذشت رو، نه کسی گفت و نه کسی شنید. چند سال بعد یکی از ساواکیا بهنام بهمن نادری پور، خودش داستان تپه رو گفت.
گفت که وقتی بالای تپه رسیدند« زندانیان را چشم و دست بسته ردیف کردن و بهشون گفتن: همانطور که شما و رفقای شما در دادگاههای انقلابی خود رهبران و همفکران ما را محکوم کرده و حکم را اجرا میکنید، ما هم شما را محکوم کرده و میخواهیم حکم را اجرا کنیم. و بعد رگبار مسلسل رو روی اونها بازکردن.
اون زندانیها سالهای محکومیتشون رو میکشیدن که اینجوری اعدامشون کردن
مثل زندانیان سیاسی تابستان سال 67
مثل زندانیانی سیاسی که همین حالا به بهانه خودکشی شهیدشون میکنن. اونموقع بهانه فرار بود:
بیژن جزنی یکی از اونا بود. بچهی تهران. متولد 1316. جوون که بود میرفت وضع کارگران کوره پزخانهها رو مینوشت که مردم بدونن توی سلطنت پهلوی چه خبره... توی قیامهای دانشجویی دههی سی و چهل هم شرکت داشت.
بعد خودش یه گروه تشکیل داد. دستگیر و محاکمه شد اولش حبس ابد گرفت و بعد به 15سال زندان محکوم شد. او در زندان مطالب و مقالاتی راجع به جنبش انقلابی و راههای اصولی مبارزه نوشت.
موسی خیابانی: ما به یک مقطع دیگری رسیدیم در حرکت خودمون، به مقطعی که قرین است با شهادت برادران شهیدمون کاظم و مصطفی. سالها ما با این برادرها در زندانها بودیم. ادامه فعالیت و مبارزهشان را در زندانها نظاره میکردیم. کاظم را میدیدیم که چگونه از صبح تا شام در اون شرایط جهنمی زندان که سرهنگ زمانی برقرار کرده بود، در سوراخهای بندهای زندان قصر به وظایف انقلابی خود عمل میکنه، بچهها را سازمان میده، اونها رو آموزش میده، سعی میکنه تا روحیه انقلابی اونها تقویت بشه، مرتباً سعی میکرد از بیرون خبر داشته باشه، به بیرون خبر بده.
مسعود رجوی:
وقتی که پرچمداران و پیشتازان انقلاب قیام کردند و به قول پدر طالقانی راه جهاد گشودند و از خون آنها سیلابها و توفانها برخاست، آخوندها با تأنی و تأخیر بسیار، به صحنه آمدند و به میوهچینی پرداختند.
وقتی حنیف و محسن و بدیعزادگان و جزنی و احمدزاده و پویان (که خونشان را شاه بر زمین ریخت) و پاکنژادو خیابانی و اشرف (که خونشان را خمینی بر زمین ریخت) در شکنجهگاههای دیکتاتوری سلطنتی و در بیدادگاههای نظامی میخروشیدند و پرچم آزادی را به اهتزاز در میآوردند، این آخوندها کجا بودند؟ یا گوشه عافیت گزیده بودند و یا برای کسب وجهه و درآمد افتخار میکردند به هواداری از مجاهدین و خوندن کتابهای آموزشی مجاهدین.
Subscribe to:
Posts (Atom)
-
The Argentine federal judge investigating the allegation that ex-President Cristina Fernandez de Kirchner’s administration conspired with...
-
یک بچه یک باتری قلمی خورده ولی در جراحی معده ببنید چی دراوردند.